قتل عام برای بنیادی ترین حقوق انسانی، دومینوی سقوط  نظام جمهوری اسلامی

نگارش: ت. زمانی / شیدا. م

 

همزمان با قتل مهسا امینی به جرم بی حجابی و قتل او توسط گشت ارشاد، خیزش عظیمی در سراسر ایران را به دنبال داشته است.

قیامی که با خیزش‌های مختلف از ۹۶ و ۹۸ و علی الخصوص در این قیام ملی نه فقط  با آتش زدن روسری خواستار برداشتن حجاب اجباری و احیای آزادی زنان هستند بلکه در ماهیت امر، با آتش زدن بنرهای بنیانگذار جمهوری اسلامی(روح الله خمینی) و علی خامنه ای، خواستار برکناری کل نظام فاشیسم هستند.

شدت نفرت و خشم مردم به قدری زیاد است که این بار تمام اقشار جامعه اعم از زن و مرد، پیر و جوان درکف خیابانها تک و تنها و بدون حمایت جهانی در حال تغییر رویکرد باطل نظام هستند و این جنگ تحمیلی نابرابر را دومینوی سقوط جمهوری اسلامی توصیف می کنند.

مطالعات اجتماعی نشان می دهد که نه تنها  نیمی ‌از جامعه‌ ایران و به لحاظ آماری بزرگترین گروه تحت ستم را زنان تشکیل می‌دهند، بلکه به ویژه به دلیل شدت آسیب‌دیدگی اجتماعی‌شان به عنوان اصلی‌ترین قربانی ایدئولوژیِ زن‌ستیز و تبعیض آمیز نظام است که آنان را از همان آغازبدست گیری قدرت، به چالشگران و دشمنان اصلی بنیادگرایی اسلامی‌ بدل ساخته بود.

آنچه در خیزش‌‌های اخیر قابل مشاهده است برجسته شدن نقش زنان و مطالبات آن‌ها در ایجاد همبستگی سراسری و گرایش به فمینیزه شدن خیزش ‌های خیابانی است که پیشتر عمدتاً کلامی‌ مردانه بر آن‌ها حاکم بود. اگر در گذشته با بی‌اعتنایی مردان نسبت به مطالبات زنان روبرو بودیم در عوض در فضای امروز ایران، در همراه شدن مردان با خیزش سراسری اخیر، جامعه ملتهب و خونین ایران شاهد گسترشِ تمایل مردان به پایان بخشیدن به شکاف و تبعیض جنسیتی در ایران و مبارزه با حجاب اجباری و یاری رساندن به زنان در سوزاندن حجاب‌ها در تظاهرات یا بریدن مو‌های سر آنان هستیم. باید افزود که هرچند ریشه این اعتراضات با حجاب اسلامی آغاز شده اما در این کارزار، ملت ایران خواستار آزادی اساسی و مطالبات حقوق از دست رفته خود و فراتر از آن آشتی با جهان خارج از ایران هستند.

در روزهای اخیر، همگانی شدن ایده همبستگی و اتحاد ملی به عنوان یک ارزش ملی، در تبدیل شدن این جنبش‌‌ ملی به سرنگونی ملایان دروغگو و جبّار به یک جنبش سراسری و یکپارچه نقش کلیدی دارد و ارکان سست نظام را به لرزه در آورده است.

این که‌ از دیدگاه مجامع بین المللی که هنوز هم به روزنه مذاکرات هسته ای چشم دوخته است و این که این حکومت قاتل همچنان قابل ماندن و حیات است، امری است که فضای سیاسی آینده ایران نشان خواهد داد اما با تحلیل سیاسی و تجربه اعتراضات سالهای قبل، انچه می توان به یقین گفت این است که شدت اعتراضات سیر صعودی داشته و حلقه ارتباطی روحانیت و اسلام در اذهان ملت ایران فاصله چشمگیری داشته است. با این وجود، این سوال مهم مطرح می شود که آیا جمهوری اسلامی در عرصه بین المللی قابل ماندن و حیات است؟

در پاسخ باید گفت که حکومت جمهوری اسلامی برای بقای سلطۀ خود، به جای هر نوع تغییری، قوه سرکوب و قتل عام مردم را بیش از پیش به کار گرفته و ضروری است تا جامعه جهانی در راستای حمایت از مردم ایران، تمرکز به پاسخگو کردن این رژیم در قبال جنایات بی رحمانه و صدور قطعنامه فوری در صحن سازمان ملل متحد و سپس محاکمه مقامات حکومت در دادگاه بین المللی دادگستری و اعزام صلیب سرخ جهانی برای بررسی میزان مجروحان و کشته شدگان امری ضروری و حیاتی است.