بازداشتگاهی که مایۀ ننگ دیگری برای جمهوری اسلامی شد
گفتگو با برخی شاهدان بازداشتگاه کهریزک – در آستانۀ سالگردِ رخدادهای مرگبار
در جریان حوادث پس از انتخابات ریاست جمهوری سال ۱۳۸۸، تعداد زیادی از بازداشت شدگان اعتراضات روز ۱۸ تیر ماه، با دستور قاضی سعید مرتضوی، دادستان وقت تهران، به بازداشتگاه کهریزک منتقل شدند، که بعد از چند روز تعدادی از بازداشت شدگان (مانند محسن روح الامینی، امیر جوادی فر، محمد کامرانی و رامین آقازاده) بر اثر شدت شکنجه جان باختند و مقامات ذیربط، بویژه دادستان وقت تهران، ابتدائا “مننژیت و بیماری” را عامل فوت آنان اعلام کردند، (این نظر قویا توسط پزشکی قانونی کشور رد شد)، و بعد سهل انگاری گروهی از ماموران را دلیل این وقایع ذکر نمودند. این در حالیست که آمران و عاملان اصلی جنایات صورت گرفته در کهریزک، از مقامات ارشد امنیتی، قضایی و انتظامی بوده، و مانند قتل های زنجیره ای مخالفان، هرگز با مسببن جنایات برخورد نشد.
لازم به ذکر است؛ بعد از چندی که رسوایی داخلی و بین المللی در خصوص جنایات صورت گرفته در بازداشتگاه مخوف کهریزک، سبب تعطیلی موقت این محل و انتقال بازداشتی ها به اماکنی دیگر چون اوین و گوهردشت شد، گروهی از آنان که شرایط بد جسمانی داشتند، موقتا آزاد شدند و همانها و خانواده های آنان، دست به افشاگری در مورد رخدادها زدند. این افشاگری ها و سپس تنظیم شکایت علیه آمران و عاملان جنایات کهریزک در دادسرای نظامی، تنها سبب آن شد که تهدیداتی علیه خودشان صورت گیرد و پرونده لوث و مشمول مرور زمان شود.
حتی دکتر رامین پوراندرجانی، پزشکی که دوران سربازی و خدمت خود را در کهریزک می گذراند و شهادتهایی در خصوص شکنجه های وارده بر بازداشت شدگان ارائه کرده بود، به طرز مشکوکی کشته شد، که خودکشی علت آن اعلام شد. چند بعد، دکتر سودبخش، پزشکی که از دستور مقامات مبنی بر اعلام “مننژیت” کشته شدگان کهریزک خودداری کرده بود، در مطب خود کشته شد.
به هر روی، این پرونده همچنان در پیشگاه افکار عمومی کماکان باز است، چرا که عاملان و آمران آن در منصب قدرت هستند و قربانیان آن وقایع، همچنان محروم از رسیدگی عادلانه قضایی.
در آستانه سالگرد رخدادهای بازداشتگاه کهریزک، با چند تن از شاهدان، بازداشتی ها و خانواده های قربانیان آن محل مخوف مصاحبه کرده و نظرات آنان را جویان می شویم.
گفتنی است؛ تعدادی از قربانیان بازداشتگاه کهریزک و خانواده های آنان، به دلایل امنیتی و فشارهای وارده، نه تنها شکایات خود را پس گرفته اند، بلکه از مصاحبه بابت رخدادهای وارده برخود و عزیزان خود نیز خودداری کرده اند.
در این بخش، پای صحبت چند تن از بازداشت شدگان تابستان ۱۳۸۸ که به کهریزک منتقل شده و شاهدی و قربانی آن شکنجه گاه بوده اند، می نشینیم:
آخر دنیا را تجریه کردیم
مسعود . ع، یکی از بازداشت شدگان قیام های سال ۸۸ و از شکنجه شدگان بازداشتگاه کهریزک است که در زمان انتخابات ریاست جمهوری سال ۸۸ از میر حسین موسوی فعالیت میکرد. بعد از انتخابات در اعتراض به تقلب در انتخابات به همراه مردم معترض در راهپیماییها حضور پیدا کرد و در روز هجده تیر به همراه جمع زیادی از مردم معترض توسط لباس شخصی ها و نیروهای بسیج شدیدا مورد ضرب و شتم قرار گرفت و سپس بازداشت و به کهریزک منتقل شد.
وی می گوید: “در قرنطینه ۱ که در آنجا اسیر بودیم دو توالت بیشتر وجود نداشت و آنها هم فاقد در بودند، نکتهای که خیلی ما را ناراحت میکرد و جوانها را میترساند، دیدن تجاوز در درون آن توالتها بود، در میان مجرمان خطرناک پیرمردی به نام بابا علی وجود داشت و یک پسر جوان لاغر اندام، زامبیهای سابقهدار به بابا علی و آن پسر در توالت نوبتی تجاوز میکردند و این عمل آنها باعث میشد که ما نتوانیم به دستشویی برویم و از آبخوری روبروی توالتها آب بنوشیم و باید ساعتها منتظر میماندیم تا آنها کارشان تمام شود.”
“اصلا در ذهن من نمیگنجید که چطور آنها به یک پیرمردی تجاوز میکنند که هم سن پدرشان است!! چطوری آن پیر و جوان را ترسانده بودند که تن به این کار داده بودند، آدمهایی که پوست و استخوان بودند چطور میتوانستند به یکدیگر تجاوز کنند. با دیدن آن صحنههای دلخراش متوجه شدم افسر نگهبان راست میگفت که کهریزک آخر دنیاست و خدا هم در اینجا آنتن نمیدهد.”
این شاهد جنایات کهریزک در حالی که هنوز زخمهای عفونت کرده از کهریزک در بدنش بود، بعد از چند هفته که از کهریزک به اوین منتقل شد، در حضور قاضی سعید مرتضوی دربارهٔ شکنجههای کهریزک سخن گفت، اما با تهدید سعید مرتضوی روبرو شد که نباید دربارهٔ اتفاقات این بازداشتگاه با کسی سخن گوید، وگرنه برای خانواده ات مشکلی پیش خواهد آمد که هرگز نمی توانی درستش کنی.
وی می گوید پس از آنکه پذیرفت دربارهٔ همه چیز سکوت کند برای مداوای زخمهای عفونت کردهٔ بدنش به بهداری اوین منتقل شد، اما پس از آزادی، همراه با دیگر بازداشتی ها و قربانیان کهریزک و خانواده های آنان، از آمران و عاملان جنایات شکایت کرد، با اینکه، هرگز این پرونده به نتیجه نرسیده و در خَمِ کوچه مانده است.
موضوعی که مسعود را بعد از گذشت چندین سال از آن دوران وحشتناک رنج میدهد، آزار و اذیتها و ترس همیشگی خانوادههای قربانیان و از زندان آزاد شده هاست که مدام تحت کنترل هستند و مورد تهدید و محرومیت و آزار هستند.
وی اضافه میکند: “قربانیان و آسیب دیدگان کهریزک تنها ما نیستیم، بلکه خانوادههایمان هستند که به اندازه ما حتی بیشتر از نظر روحی آسیب دیدند.”
هرگز فراموش نمی کنیم، هرگز نمی بخشیم
مهدی. ر، شاهد دیگر بازداشتگاه کهریزک می گوید: نیمه شب 18 تیر 88 از پلیس پیشگیری میدان انقلاب تهران به دستور سعید مرتضوی و هماهنگی احمدرضا رادان، سرتیپ رجبزاده و رئیس بازداشتگاه کهریزک (سرهنگ کمجانی) وارد جهنم کهریزک شدیم که در میان ما بازداشتیها کودکانی بودند که به سن تکلیف نرسیده بودند و پیر مردهایی بودند که بالای 60 سال سن داشتند، افسر نگهبان محمدیان دستور میدهد همگی ما بازداشتیها در جلوی یکدیگر لخت و عریان بشیم و لباسزیرمان (شورت) را به سطل اشغال بندازیم و شلوارمان را سرو ته کنیم تا شپش، کک و گال به داخل درز شلوار نرود. لخت و عریانشدن در جلوی یکدیگر بسیار ناراحت کننده و دردناک بود، مخصوصا برای آن نوجوانی که هنوز به سن تکلیف نرسیده بود و آن پیرمردی که ما و افسر نگهبان به جای پسرش و نوهاش بودیم، در چهره آنها عرق شرمساری را میدیدم که چطور از خجالت ذره ذره آب میشوند ولی افسوس که کاری از دستمان ساخته نبود و مجبور بودیم این شرایط اسفناک را تحمل کنیم.
مهدی.ر می گوید: ما حدود 450 نفر بودیم که وارد قرنطینه 1 و 2 شدیم، قرنطینه یک، شصت متر بود و جا به شدت برای ما کم بود، نیم ساعتی گذشت که به دستور افسر نگهبان حدود 30 الی 40 نفر از مجرمان خطرناک را به قرنطینه ما فرستادند، البته جرم آنها اگر هم قتل بود سزایشان بازداشتگاه غیرقانونی بد نام کهریزک نبود. افسر نگهبان به سفارش سرهنگ کمجانی و مسئولین بلند پایه ناجا دستور انتقال مجرمان خطرناک را به بند ما میدهد تا آنها ما را مورد آزار و اذیت قرار دهند تا به قول خودشان درس عبرتی برای ما معترضین باشد (به گفته مجرمان خطرناک چندین قاتل هم در بین انها حضور داشتند). چهرههای بعضی از آن مجرمان بسیار ترسناک بود و بدنهایشان بخاطر شکنجههای آنجا زخمی بود، بعضی از آنها بخاطر گرمای بیش از حد قرنطینه لخت مادر زاد شده بودند و هیچ چیزی بر تن نداشتند، در میان ما بازداشتیها چندین کودک زیر سن هم بود که از آنها بسیار ترسیده بودند، من و عدهای بازداشتی همیشه در نزدیکی در قرنطینه مینشستیم و بیشتر مجرمان خطرناک هم آنجا جمع میشدند، از نگاههای ترسناک و هیزشان متوجه میشدم به کودکان کم سن و سال نظر دارند و میخواهند به آنها تجاوز کنند،…
“حتی از قصد میرفتند پیش آنها دراز میکشیدند و آنها را دستمالی میکردند، با دیدن این صحنهها چندین بار صدایمان در آمد و با آنها لفظی جرح و بحث کردیم، میتوانم به یقین بگویم که اگر تعداد ما کم بود به همگی و شاید به خود من هم تجاوز میکردند.”
روزی که به روح و قلبم در آن جهنم تجاوز شد:
وی ادامه می دهد: “هرگز فراموش نمیکنم که روزی که زیر شکنجههای ناجوانمردانه ممد طیفیل شلوارم پاره شد و جلوی حدود 170 نفر لخت عریان شدم، درد آن برهنگی در جلوی همگان برایم بسیار سخت و دردناک بود تا درد آن همه شکنجه، آن شب لعنتی تا خود صبح لخت عریان جلوی همبندیهایم و آن چشم های ناپاک مجرمان خطرناک گذراندم، فردای آن روز که کمی از شوک شکنجهها در آمدم لباسم را به جای شورت به دور کمرم به پایین گره زدم، وقتی با آن وضعیت در داخل حیاط بشین و پاشو میرفتیم لباسم از دورم پایین میافتاد و احساس میکردم همه دارند به من نگاه میکنند و به چهره عریان من میخندند، در آن لحظه دوست داشتم هرگز در این دنیا آفریده نمیشدم و این روزها را تجربه نمیکردم.
در همان یکی از روزهای اواخر شهریور 1388 بود، که من و یکی از دوستانم، وقتی اوباش و برخی وکیل بندها خواستند به دو نوجوان جدیدالورود تجاوز کنند، با آنها درگیر شدیم و آنها نیز ما را به ماموران سپردند که تا می توانستند، باتوم و لوله پولیکا و میلگرد آهنی به ما زدند و در نهایت مرا در حالت خونریزی و بیهوش، به درمانگاه و سپس بیمارستان سینا بردند. بعد از آن بود که مدتها در کما بودم تا اینکه با قرار وثیقه آزاد شدم تا جنازه ای مانند بقیۀ جانباختگان کهریزک روی دستشان نمانم.”
مهدی . ر، بعد از آزادی موقت و بعد از دوران طولانی که در بیمارستان بستری شد، بارها به امکان امنیتی و قضایی احضار و مورد تهدید و بازجویی و آزار قرار گرفت.
وی مانند بسیار از شکنجه شدگان بازداشتگاه کهریزک، می گوید: “جنایات را نه می بخشیم و نه فراموش می کنیم. ما به دنبال دادخواهی و بازداشت مقامات جمهوری اسلامی هستیم.”